با عضویت در خبرنامه ایمیلی شکوه بختیاری میتوانید مطالب سایت شکوه بختیاری را در ایمیل خود دریافت کنید فقط کافیست بر روی لینک و یا بنر زیر کلیک کنید و با ثبت ایمیل خود ثبت نام کنید:
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 34 | omran |
![]() |
3 | 6142 | omran |
![]() |
1 | 1932 | 654321 |
![]() |
0 | 1182 | 123456789 |
![]() |
0 | 3146 | chida |
![]() |
1 | 1349 | admin |
![]() |
1 | 1721 | admin |
![]() |
1 | 1776 | admin |
![]() |
1 | 3628 | admin |
![]() |
3 | 1517 | alireza |
![]() |
5 | 1200 | chida |
![]() |
0 | 1631 | mazi |
![]() |
1 | 1244 | mazi |
![]() |
2 | 1155 | mazi |
![]() |
0 | 1175 | chida |
![]() |
5 | 27542 | chida |
![]() |
1 | 993 | chida |
![]() |
0 | 768 | admin |
![]() |
0 | 681 | admin |
![]() |
1 | 1005 | mazi |
بيوگرافي داود حیدری پبدنی(پژوهشگر فرهنگ و تاریخ بختیاری)
داود حيدري پبدني فرزند آمیرزاناصر یکی از سه "میرزا "ی معروف و فرهیخته شاخه هفت لنگ بختیاری در یکی از واپسین روزهای سرد زمستان در خانواده اي اصيل و متدين در روستاي منصور آباد تنگزي در کنار یکی از سرچشمه های زاینده رود(پرُک) واقع در کوهساران پر برف بختیاری از توابع شهرستان كوهرنگ ديده به جهان گشود. پدر ایشان فرزند آمنصور پبدنی یکی از رجال بزرگ بختیاری بود که در انقلاب بزرگ مشروطیت حضور موثر داشت و مادرش دختر پرویزخان و نوه نصراله خان (از شهدای بختیاری انقلاب مشرطه) ونواده علی صالح خان بختیاروند(بهداروند) بود .
خانواده ایشان در سال 1351 به شهرکرد نقل مکان کردند . وي تحصيلات ابتدائي، راهنمائي و متوسطه خود را در شهركرد به پايان رساند و در سال 1363 پس از پایان تحصیلات متوسطه عليرغم پذيرش در دانشگاه، داوطلبانه همزمان با برادران بزرگترش در جبهه هاي حق عليه باطل حضور يافت و 26 ماه درسنگر دفاع از اسلام و حريت ملت ايران در كوههاي صعب العبور حاج عمران و اشنويه ، افتخار حضوردر کنار سردار شهید صیاد شیرازی وشهیدان هم استانی اش از جمله شهید داریوش بیداریان ، شهید بیژن شاهین فرد ... رایافت. پس از برگشت از جبهه در امتحانات ورودی استخدامی چند نهاد از جمله ؛اداره دارایی، بانک ملی، استانداری، بانک صادرات ، شرکت مخابرات و شرکت گاز شرکت نمود. وی علیرغم قبولی وپذیرش در همه این آزمونهای استخدامی آن هم زمره پنج نفر اول،بدلیل عشق وعلاقه به شغل معلمی که آن زمان از جایگاه اجتماعی بالایی در جامعه برخوردار بود را برگزید.
وی پس از دوسال وچندماه حضور درجبهه های جنگ تحمیلی به ادامه تحصیل دررشته زبان وادبیات فارسی پرداخت و در سال 1369 موفق به اخذ ليسانس و سپس تحصيلات خود را در مقطع فوق لیسانس درسال 1385 به پایان رساند. ایشان طی مدت 25 سال به امر تدریس در مدارس متوسطه و دانشگاههای استان چهار محال بختیاری و اصفهان و همچنین مدیریت اجرایی و سر گروه آموزشی فعالیت داشته اند .علاوه براین ایشان شاهنامه پژوه و مدرس دانشگاه و يكي از محققين و نويسندگان استان و کشور مي باشد.
ایشان پژوهشگری است گه شیفتگی وی به تاریخ و فرهنگ دیار اهورایی ایران زمین انگیزه ای شد تا اولین اثر خود را با عنوان تازیانه های آز در راستای ادای دین به معمار تاریخ و فرهنگ ایران، حکیم فرزانه توس در سال 1388 به چاپ رسانید و در ادامه ؛ تاریخ سراسر ستم ستیزانه و فرهنگ بی بدیل قوم و سرزمین کهن بختیاری نیز وی را وا داشت تا با یک دهه تحقیق وپژوهش ، تاریخ گمشده و سرزمین پاره پاره شده ی یختیاری را به رشته ی تحریر درآورد. از این نویسنده علاوه بر ارائه مقالات متعدد در جرايد استاني و كشور، در چندين همايش ملي از جمله بزرگداشت حکیم فرزانه توس ابوالقاسم فردوسی در لردگان درسال 1385 و نجف آباد پیرامون معرفی جنبه های مختلف شاهکار ماندگار شاهنامه در سال 1389و همایش بزرگ "گوگری" در سال 1393 در شهرکرد و ... به سخنراني پرداخته است. از انجا که که بیشتر وقت ایشان صرف فعالیت های پژوهشی شده است و همچنین بنا به دلیل شخصی تا کنون از پذیرفتن مناصب اجرایی خودداری کرده است.
آثار زیر از ایشان آثار زیر منتشر شده است :
الف) کتابها:
1-" تازیانه های آز و یلان حماسه ساز "داود حیدری پبدنی ، شهرکرد ، انتشارات مرید ،1388
2- تاریخ گمشده ی بختیاری (بختیاری در فراسوی هزاره ها) ، اصفهان، انتشارات دارخوین 1394
3 – افلاکیان زاگرس آماده چاپ
ب)مقاله های تحقیقی
"عبرت ناپذیری و اشتباه تا کی؟"،
"آن سوی شب یلدا "،
"شاهنامه ی فردوسی سند هویت ملی "
"ستیز داد اهورایی و بیداد اهریمنی "
"شاهنامه و گویش بختیاری"
"مردمی از آهن در جستجوی آزادی"
حاج علیقلی خان سردار اسعد از نگاهی دیگر
ایل من مظلوم اما سرفراز
فریدون فرخ و پسران آزمند
از پارت تا پارتاکنا
پاسخ به یک اشتاه تاریخ
پیشینه و علل کوچ در بختیاری
گویش بختیاری درآیینه شاهنامه
بختیاری ها وانگلیسی ها
رئیس الوزرائی صمصام السلطنه بختیاری، (کابینه انقلابی و لغو کاپیتولاسیون)
بختیاری در فراز و فرود تاریخ
نژاد و خاستگاه قوم بختیاری
نگرشی بر گویش و پوشش قوم بختیاری
محمد کریمی منجرمویی خوانندهای از دیار بختیاری شهرستان لردگان روستای منجرمویی و بزرگ شدهی زرین شهر میباشد که آهنگ مذکور را در وصف زنده یاد مرتضی پاشایی خواندند و قرار است به زودی یک آهنگ بختیاری نیز بخواند.آرزوی موفقیت برای این خواننده جوان و و خانوادهی هنرمندش که نقش بسزایی در موسیقی و ورزش شهرستان لنجان و اصفهان دارند داریم.
دانلود و پخش آهنگ برای مرتضی پاشایی از محمد کریمی منجرمویی
قبل از دانلود شما امکان پخش موزیک را دارید.
فرشی با طرح مشاهیر بختیاری
خواننده و ترانه سرا و مدرس آواز های بختیاری در ششم آبانماه سال 1342 در روستای زیبا و سرسبز کمفه در میان کوههای سر به فلک کشیده و استوار بختیاری چشم به جهان گشود. وی تاشش سالگی در همان روستا بود و پس از آن جهت تحصیل به شهر مسجد سلیمان آمد وی از دوران ابتدایی تا پایان دبیرستان خود را در آن شهر گذراند و در همان شهر سکونت داشت و فعالیت های هنری خود را در سال 1368 در شهرستان مسجدسلیمان آغاز نمود و با تشکیل اولین گروه موسیقی در آنجا فعالیتهای چشمگیری به مرحله اجرا گذاشت .
در سال 1365 به محضر استاد فقید (بهمن علاءالدین) رسید و باب آشنایی را با ایشان آغاز نمود و از راهنماییها و تجارب ارزنده استاد فقید بهره مند گردید و پیوسته ترانه ها و ساخته های خود را به محضر ایشان ارائه می داد و از نظرات استاد در جهت ارتقاع کیفی آهنگ ها بهره مند می گردید .
اگر میخواهید بیشتر دربارهی علی تاجمیری بدانید به ادامه مطلب مراجعه کنید
ای گُـــــلُ كينـــه چينُـــو اِبـــازه وا ســـازْ گُلَی
كِـــه زيدِنِـــه زِلْ بِـــه يَـک زَرْدِه وُ تــــــارازْ گُلَی
ای گُـلُ كينه وُلا كِه دِل سی كَسْ نَشْتْ گُلَی
ز مَشْسِلِيـمـــون بِگِـر تـا سَـرِ مُنْـگَـشْت گُلَی
ای گُـــلُ كينـه كِـه تَشْ وَنْـدِه بِـه لالـــی گُلَی
بــه مـالِـمـيــــــر و هَـمـه مــــالا زوالـــی گُلَی
ای گُـــلُ كينــه كِـه دی جـورِس نيــاهِــه گُلَی
كـه تَشْ نهـادِه بِـه هَـرْ كُيـه كِه سيـاهِـه گُلَی
ای گُـلُ كينه گِـليس چی كَـــوْگِ مَسْتِـه گُلَی
غِيــرا بــه آسْتــــاره و مَــــــه دِل نَبَسْتِـه گُلَی
ای گُـلُ كينـه صـــداس مَخمَـــلِ سُهْـــرِه گُلَی
كِــه اَر بِــدَهْــــرِه، کِمَـــرِ ايــــــل اِبُـهْــــرِه گُلَی
ای گُــــلُ كينـــه دِلانــــه پُــی بِــرِشْتِــــه گُلَی
زِ مـالْكَـنــون تـا بَهيــگ جـا خُونـه هِشْتِـه گُلَی
«علی بداغی»
برخی از مشاهیر بختیاری
رسول نجفیان در ۲۸ دی ۱۳۳۸ در تهران به دنیا آمد. در دوران دبستان با تاثیرپذیری از شیوه اداره کلاس توسط معلم روحانی خود، ذوق نمایش در او ایجاد شد. وی سال ۱۳۴۸ در هنرکده تئاتر آناهیتا فعالیت داشت.
اصالت وی به ایل بختیاری بازمی گردد اما متولد تهران است، موسیقی را از جوانی دنبال می کرد و نواختن دوتار را توسط یک روستایی به نام عاشق حیدر همدانی فراگرفت. پس از آن نیز آموختن موسیقی را نزد استاد اسماعیل مهرتاش ادامه داد.
نجفیان دارای مدرک کارشناسی روانشناسی از بخش علوم تربیتی مدرسه عالی پارس سابق در سال ۱۳۵۶ است. بازی در تئاتر را از سال ۱۳۴۸ و بازی در سینما را از سال ۱۳۶۳ با فیلم صف ساختهٔ علیاصغر عسگریان آغاز کرد.
اگر میخواهید اطلاعات بیشتری درباره رسول نجفیان به دست بیاورید به ادامه مطلب بروید
حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضله موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتادهاست، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (بنا بر نظر فقها در چنین شرایطی روغن جامد نجس نمیشود و این ادعا که ایشان روغن را نجس میدانست نیاز به منبع و رفع ابهام دارد.)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
برای خواندن بقیه متن به ادامه مطلب مراجعه کنید
ایشان دیپلم ادبیات و کارمند ارتش است که اکنون دوران بازنشستگی خود را سپری می کند. استاد علی حافظی 25 شهریور 1334 در شهرستان مسجد سلیمان محله خواجه آباد بی بی یان متولد شد.
((عمویی داشتم به نام ولی که نی هفت بند می نواخت .و من پیوسته به نوای او گوش می دادم.
علاقه من به این ساز روز به روز بیشتر می شد تا اینکه عموی دیگرم که محصولات لبنی را را به شهر می برد یک روز از شهر برایم یک فولوت آورد. من هرروز با آن فولوت سرگرم بودم و از روی نغمه هایی که از نی عمویم میشنیدم تقلید می کردم. پس از آن نیز از صدای سحرگونه نی استاد کسایی که آن زمان از رادیو پخش می شد الگو گرفتم و در تمامی عمر استادی نداشتم که از او چیزی بیاموزم.
معلمی داشتیم به نام بیگلری. او روزی یک نی به من هدیه داد و بعد مرا تشویق کرد تا در مسابقات دانش آموزی مسجد سلیمان شرکت کنم. شرکت کردم و اول شدم. بعد از انقلاب در جشنواره موسیقی مقامی خوزستان نیز اول شدم. سال 1369 در جشنواره نی نوازان کشور که با داورری بزرگانی چون استاد کسایی انجام پذیرفت، دوم شدم. هیچگاه از خاطرم نمی رود که آن روز در پایان اجرا فقط یک نفر برای تشویقم دست زد و اما آن یک نفر کسی نبود به جز پدر نی جهان استاد کسایی.))
ایشان تا پیش از آشنایی با استاد بهمن علاءالدین موسیقی سنتی کار می کرد و پس از آن به سفارش بهمن علاءالدین فقط به موسیقی بختیاری پرداخت.
استاد در مورد اولین برخوردش با بهمن علاءالدین چنین می گوید (( در سال 1365 در یکی از تالارهای اهواز هنگام نوازندگی در آواز بیات ترک شخصی نزد من آمد و گفت من بهمن علاءالدین هستم و از نوع نوازندگی شما خوشم آمده و می خواهم با شما ملاقاتی داشته باشم تا با کارهای یکدیگر بیشتر آشنا شویم.اولین ملاقات ما بیش از هشت ساعت به طول انجامید و ایشان آهنگ هایی را که خودشان ساخته بودند اجرا کردندو من هم ایشان را با نی همراهای می کردم. از همان روز کار ما شروع شد و بنده افتخار این را پیدا کردم تا در چهار کاست هی جار،تاراز،برافتو، آستاره ایشان را همراهی کنم و در بسیار از کنسرت ها در کنارش باشم. صدای او به لحاظ موسیقی بسیار گرم بود چنان که گویی صدای او سال ها برای اینگونه خواندن تعلیم داده شده بود.
ویژگی های علی حافظی که او را از سایر نوازندگان جدا می کند:
آوردن جمله های کهن ترین ساز بختیاری توشمال در نی کار بسیار دشواریست چرا که توشمال و نی خیلی با هم از لحاظ وسعت صدا پرده ها و ... با هم فاصله دارند .اما با این کار با شنیدن صدای نی او شما را با زبان نی به سالهای پیش تر و وارگه های قدیمی و عاشقی های کهنه و داس و درو برزگری می برد .و خاطرات مرده در دل کوه دشت ها های کوچیدن را یاد می آورد.
2. یافتن سبک گمگشته بختیاری در موسیقی سنتی(بخصوص نی) که از ابداعات اوست .طوری که خیلی راحت اکنون می شود فهمید که اینطور نوازندگی خاص بختیاری هاست به عبارت بهتر موسیقی علی حافظی مارک دارد.
3.سرعت او در نوازندگی : آنان که نی کار می کنند میدانند که سرعت در نوازندگی نی خیلی مهم است اما نه طوری که ریتم و زیبایی را از کار بگیرد اکثر اوقات دیده شده در نوازندگی ها ی دیگران وقتی که نوازندگی سرعت می گیرد زیبایی و دلنشینی از دست می رود و ریتم ها تقریبا گم و یا کمرنگ می شوند اما استاد حافظی این دو را با سرعت زیاد و دلنشینی خاصی در کنار هم قرار داده
4.انجام بعضی کارهای جدید و نشد در نوازندگی نی: مثل کنسرت اهواز رنگ (دقیقه 16 در فیلم این کنسرت) که هنگام جواب آواز ( آخی هالو زال خو ایگوهه بس بگرین گوش) در یک رفت رو برگشت دو نوع انگشت گذاری را باهم ترکیب می کند که خیلی ها خواستند این کا را تقلید کنند اما نشد.
استاد علی حافظی که از آلبوم هی جار همراه استاد علاءالدین(مسعود بختیاری)بوده اند در روز خاکسپاری استاد علاءالدین در امامزاده طاهر کرج و در ۱۳ آبان ۱۳۸۵ ترانه ای که از قبل آماده داشت را به یار همیشگی اش تقدیم کرد.
وی وقتی پشت تریبون رفت ابتدا با چشمانی اشک آلود گفت؛"بهمن فکر نمیکردم برات ساز چپی بزنم"سپس با همان حال و هوا به نواختن ساز چپی با "نی" اش پرداخت. در انتها کوروش اسدپور خواننده توانای ایل آن قطعه شعر معروف(سرودهٌ استاد حافظی) را بهمراه نوای "نی" استاد حافظی خواند؛
مُو غَریوِ ای وُلاتُم که نَدارُم رَه به جایی
هر چِه اَمداد ایزنُم نیرَسِه به جایی
آسِمون اَور گِرِه دُنیانِ کِرد تَنگ
چُونُو که هیچ کی نِ هیچ نیکُنِه بَنگ
آسمون اَور گِره دُنیانِ کِرد سَرد
مو چِطور دل خوش کُنُم لا ای همه بَرد
روزگار وا گِلِ سُور ایا نِهامون
هُمدورُنگِ لیشِهِ بِوَنِه به جامون
روزگار چه زُم ایخو که خوم نَدونُم
بَفتیِه با تالِ غَم تَمدارِ جونم
روزگار چه زُم ایخو مَر خُوم نَدونُم
ایزنی کَر کیتِ غَم به اُستُخونُم
اِی دِل اِی باور مَکُن دنیا خَش اُو بُو
چالِ سَردِ ایلمون پُر زِ تَش اُو بُو
دادُم اِی بیدادُم اِی دیدی چه کِردُم
گِمونِ روزِ چینوُ به خُوم نَکردُم
دادُم اِی بیدادُم اِی مَندُم خُومِ تَک
مَر قیامت بِنِشونِمون کِلِ یَک
و چقدر با حال و هوای مردم همخوانی داشت...
این قطعه آوازی در آلبوم بهیگ بصورت بدون کلام و در ابتدای طرف دوم کاست(آهنگ ششم) آمده است و باز هم استاد حافظی با نفس گرم خود شنونده را به همان روزهای غم انگیز می برد.روزهایی که باید بدون یار دیرینه اش و بدون آن صدای جاودانه سَر کند.حالا واقعا استاد حافظی و آن "نی" اش تنها هستند...
ثریا اسفندیاری بختیاری، دومین همسر محمدرضاشاه، روزگاری یکی از مشهورترین زنان جهان به شمار میآمد و شهرت و زیبائیش، ستارگان معروف سینمای اوایل نیمه دوم قرن بیستم را در پشت سر نهاده بود.
از سه زنی که شاه در دوران زندگیش اختیار کرد، او بیتردید محبوبترین و در عین حال جنجالیترین آنان به شمار میآمد، زیرا علاوه بر زیبائی فوقالعاده که بالطبع توجه همگان را به خود جلب میکند، در زمانی عنوان ملکه ایران را به خود اختصاص داد که ایران در آستانه یکی از بحرانیترین دورانهای حیات سیاسی خود قرار داشت.
در کمتر از یک ماه بعد از مراسم عروسی او با شاه، رزمآرا نخستوزیر نظامی ایران کشته شد و متعاقب آن قانون ملی شدن نفت در مجلس ایران به تصویب رسید. دکتر مصدق کمتر از سه ماه بعد از عروسی شاه و ثریا نخستوزیری ایران شد و در دوران حکومت او که بیش از دو سال به طول انجامید، ایران در مرکز توجه مطبوعات و رسانههای گروهی جهان قرار گرفت.
مطبوعات جهان ضمن توجه به مسائل سیاسی ایران، دربار ایران را هم از نظر دور نداشتند و در دربار ایران هم، ملکه جوان و زیبا بیش از هر کس دیگری، حتی خود شاه توجه خبرنگاران و عکاسان و فیلمبرداران مطبوعات را به خود جلب مینمود، بخصوص که مصدق چهره جنجالی دیگر دربار، اشرف پهلوی را از ایران اخراج کرده بود و میدان برای ثریا خالی از رقیب مانده بود.
ثریا بعد از سقوط مصدق و حتی بعد از جدائی از شاه هم، همچنان از سوژههای داغ و جالب مطبوعات جهان بود و تا اوایل دهه ۱۹۶۰ هفتهای نبود که عکسها و مطالب تازهای درباره او در مطبوعات جهان چاپ نشود.
هنگام جدائی او از شاه بسیاری از مجلات معروف و پرتیراژ اروپا و آمریکا عکسهای رنگی او را در روی جلد خود چاپ کردند، و بعد از آن هم خود ثریا به جنجال و سر و صدا در اطراف خود دامن زد و روزگاری هم به فکر هنرپیشگی سینما افتاد، که البته در این کار توفیق نیافت.
در سالهای دهه ۱۹۶۰ که به تدریج در حال فراموش شدن بود کتاب خاطرات خود را منتشر کرد و باز هم مدتی خود را بر سر زبانها انداخت. کتاب خاطرات او که به وسیله یک نویسنده فرانسوی بازنویسی شده و به صورت رمان درآمده است، در سال ۱۹۹۱ زیر عنوان «کاخ تنهائی» در پاریس منتشر شد و این زن فراموش شده را یک بار دیگر در خاطرهها زنده کرد، ولی تصویری که از او در خاطرهها مانده همان تصویر جوانی و زیبائی کمنظر اوست، و ثریا که دوست دارد با همان تصویر در اذهان مردم جهان باقی بماند به خبرنگاران عکاس و فیلمبرداران مطبوعات و تلویزیونهای جهان اجازه نداده است در سنین بالای شصت و در حالی که گرد پیری بر چهرهاش نشسته است، عکس یا فیلمی از او برای مطبوعات و شبکه های تلویزیونی جهان تهیه نمایند.
ثریا دخـتر خلیل اسفندیاری پسر حسینقلی خان ایلخانی و اوا کارل اهل آلمان اصالتا روسیه ای بود و در اول تیرمـاه ۱۳۱۱ در روستای قهفرخ (فرخ شهر کنونی) (در استان دهم) متولد شد. سپس به اصفهان رفت. او یک برادر کوچکتر به نام بیژن داشت. ثریا تا هشت ماهگی در ایران بود و پس از آن خانوادهاش او را با خود بـه برلین بـردند.
وی کودکی را در برلین گذراند و در پاییز ۱۳۱۶ به اتفاق خانوادهاش به ایران بازگشـت. در اصـفهان وارد مـدرسه آلمانیهای مقـیم اصفهان شد و زبان فارسی را نزد معلم خصـوصـی فرا گرفت. تا ۱۳۲۰ در آن مدرسه به تحصیل پرداخت. ولی پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم مدارس آلمانها تعطیـل شـد. او در ۱۳۲۳ وارد مـدرسه مُبلغ (میسیونر) های انگلیسی شد و تا پانزده سالگی در این مدرسه به تحصیلاتش ادامه داد تا اینکه در ۱۳۲۶ به همراه خانوادهاش به سوئیس رفت. در آنجا زبان فرانسه آموخت و انگلیسی را نیز بعدها در مؤسسهای در لندن تکمیل کرد.
ثریا که هنگام ازدواج با شاه در سال ۱۳۲۹ دختری هیجده ساله بود، در سال ۱۳۱۱ از یک پدر ایرانی و یک مادر آلمانی در اصفهان به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در اصفهان گذراند و سپس به اتفاق پدر و مادرش به آلمان رفت و تحصیلات خود را در آنجا به انجام رساند.
تصادفی که سرنوشت او را تغییر داد آشنائی یکی از بستگان پدر او با ملکه مادر شاه بود که عکسهائی از او را به ملکه مادر نشان داد. عکسها مربوط به سنین پانزده شانزده سالگی ثریا بود. شاه عکسهای تازهای از او خواست و وقتی این عکسها رسید خواهرش شمس را برای ملاقات و مصاحبه با او به لندن فرستاد، زیرا ثریا در این تاریخ برای تکمیل زبان انگلیسی خود در لندن زندگی میکرد و شاه در این انتخاب نقشی نداشت.
ثریا در خاطراتش مینویسد که قبل از نخستین ملاقات خود با شمس پهلوی، از ماجرا بیخبر بوده و اصلاً نمیدانست که شمس با یک مأموریت تحقیقاتی درباره او به لندن آمده است. شمس برای اولین بار در یک مجلس مهمانی در سفارت ایران در لندن، که ثریا هم در آن دعوت شده است، ظاهراً به طور تصادفی با وی آشنا میشود و در همان نظر اول او را میپسندد. در این مجلس مهمانی، شمس بیشتر وقت خود را صرف گفتگو با ثریا مینماید و ضمن صحبت، از او دعوت میکند که چند روزی همراه وی به پاریس برود. ثریا قبول از دعوت را موکول به موافقت پدرش میکند، که طبعاً موافقت او هم جلب میشود. در این میان هم شمس و هم پدر ثریا او را در جریان امر میگذارند و ثریا ا آمادگی قبلی برای روبرو شدن با شاه به تهران میآید.
ثریا در خاطرات خود مینویسد که بزرگترین آرزوی او پیش از این که ملکه ایران بشود هنرپیشگی سینما بوده و پیش از این که برای اولین دیدار با شاه به کاخ سلطنتی برود با پدرش شرط کرده بود که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد و به هر حال عروسی با شاه سرنگرفت او را به هالیوود (پایتخت سینمای آمریکا) بفرستد و پدرش هم با این شرط موافقت کرده بود! ولی شاه هم مثل خواهرش در اولین نظر او را پسندید و بعد از یک مجلس مهمانی که همان شب در کاخ ترتیب داده شده بود به پدرش اطلاع داد که تصمیم خود را گرفته است و میخواهد با ثریا ازدواج کند. ثریا جریان آن شب را چنین شرح میدهد:
بعد از مهمانی در کاخ سلطنتی که در ساعت یازده شب تمام شد، خسته و با حالتی مضطرب و هیجانزده به خانه برگشتیم. هنوز لباسهایم را نکنده بودم که در زدند. پدرم بود. احساس کردم که رنگش پریده و مشوش است ولی پیش از این که من سوالی از او بکنم گفت:
ـ ثریا، شاه تو را پسندیده و میخواهد با تو ازدواج کند. حاضری همسر او بشوی؟
ـ چی؟! همین الان باید جواب بدهم؟
ـ بله. او میخواهد فردا نامزدیتان اعلام بشود!
من هنوز در جای خود میخکوب شدهام که پدرم اضافه میکند:
ـ تصمیم نهائی با خود توست. هیچ کس تو را مجبور نمیکند که جواب مثبت بدهی. قول و قرارمان را هم فراموش نکردهام. اگر این عروسی سرنگیرد تو را به هالیوود خواهم فرستاد. اما اگر قبول کنی دیگر حق نداری تصمیمت را عوض کنی، این برای بختیاریها ننگآور است. حالا فکرهایت را بکن و جواب بده…
اندکی تأمل میکنم و بالاخره جواب میدهم:
ـ قبول میکنم. به شاه بگو که حاضرم با او ازدواج کنم.
ثریا به سیاست چندان علاقهای نداشت و بیشتر توجهش آن بود که یک شریک زندگانی برای شاه باشد.
ثریا مانند تمام بانوان کدبانو سلیقه خاصی در ترتیب و تزئین منزل داشت. وضع کاخ اختصاصی، یعنی منزل شهری ذوق خود بعضی از قسمتهای آن را به طرز نوینی درآورد. او قصد اتلاف پول برای تهیه اشیاء تجملی و گرانبها نداشت و فقط میخواست همه جا پاکیزه و نظیف و رنگ تازه داشته باشد و همین سلیقه را درباره کاخ تابستانی به کار میبرد. در مدت دوره زناشوئی شاه با ثریا، علاقه ثریا به خدمات اجتماعی روزبهروز افزایش مییافت.
از ثریا دو کتاب خاطراتش منتشر شده است، که اولی در سال ۱۹۶۳ نخست به زبان آلمانی و سپس به زبانهای انگلیسی و فرانسه چاپ شد. این کتاب در زمان حیات شاه نوشته شده و ثریا باتوجه به کمکهای مالی شاه و هدایای گرانبهائی که گاهگاه برای او فرستاده میشد، با کمی ملاحظه احتیاط، مخصوصاً در اشاره به خود شاه و خصوصیات اخلاقی او سخن گفته است.
اما کتاب دوم که در سال ۱۹۹۱، یعنی یازده سال بعد از مرگ شاه انتشار یافت صریحتر و بیپرواتر از کتاب قبلی است. کتاب دوم که زیر عنوان «کاخ تنهائی» و به زبان فرانسه منتشر شد در واقع بازسازی همان کتاب قبلی با بعضی مطالب ناگفته است که یک نویسنده فرانسوی به نام «لوئی والنتن» آن را به صورت یک رمان نوشته است.
کتاب اول، که نسخه انگلیسی آن در اختیار نویسنده است «اتوبیوگرافی والاحضرت شاهزاده خانم ثریا» نام دارد و ثریا درباره لقب خود توضیح میدهد که شاه این لقب را هنگام طلاق به او داده است.
قسمتهائی از این کتاب را ضمن سرگذشت محمدرضا شاه در کتاب «پدر و پسر» ترجمه و نقل کردهام، که تکرار همه مطالب آن در اینجا ضرورت ندارد، مگر قسمتهائی از ان که در هیچ منبع دیگری وجود ندارد بخش مهمی از زندگی دومین همسر شاه را تشکیل میدهد.
ثریا پس از شرح چگونگی آشنائی و ازدواج خود با شاه، که از ملاقات با شمس پهلوی در لندن آغاز شده و به «جشن عروسی باشکوه در کاخ گلستان که دو هزار نفر در آن شرکت داشتند» ختم میشود، به وقایع اول دوران زندگی مشترک خود با شاه از قتل رزمآرا تا روی کار آمدن مصدق اشاره کرده و به دنبال آن به تشریح اوضاع داخلی دربار پرداخته مینویسد:
«برخلاف دوران سلطنت رضاشاه که زنان نقشی مهمی در دربار نداشتند، دربار پسرش یک دربار زنانه بود. درست است که زنها رسماً نقشی در دربار نداشتندع ولی در عمل با هزاران حیله و دسیسه به مقاصد خود جامه عمل میپوشاندند و من ناچار بودم در میان این کانون توطئه و دسیسه که ملکه مادر در رأس آن قرار داشت خود را از بلایا مصون نگاه دارم… البته این توهم نباید ایجاد بشود که زنان درباری واقعاً چیزی از عالم سیاست میدانستند. نه، سطح معلومات و اطلاعات آنها بسیار محدود بود و تنها چیزی که در آن مهارت داشتند توطئه و سخنچینی بود. ملکه مادر هر روز عدهای از زنها را دور خود جمع میکرد و ساعتها با آنها به صرف چای و غیبت از این و آن میپرداخت و شاید من که هیچ وقت در این مجالس حاضر نمیشدم یکی از موضوعات صحبت آنها بودم…»
ثریا که وارد چنین محیط ناآشنا و نامحرمی شده بود در اوایل زندگی زناشوئی بیشتر با عمهاش فروغظفر که قبلاً هم در دربار رفت و آمد داشته معاشرت میکرد، ولی مالکه مادر از نزدیکی و محرمیت او به تازه عروسش ناراحت شده پایش را از دربار قطع میکند. ثریا درباره این ماجرا مینویسد: «نزدیکترین دوست و محرم من در دربار عمهام فروغ ظفر بود که اولین بار عکسهای مرا به ملکه مادر نشان داده و موجبات آشنائی و به من گفت که «من دیگر نمیخواهم فروغ ظفر به اینجا بیاید!». با حیرت پرسیدم: «چرا، مگر او چه کرده است؟!». شاه گفت: «ما فکر میکنیم او در اینجا جاسوسی میکند!». این حرف به قدری مسخره بود که من بیاختیار خندیدم و پرسیدم عمه من برای چه کسی ممکن است جاسوسی بکند؟. شاه پاسخ گنگی داد و گفت: «برای بعضی عوامل در تهران!». من حاضر نبودم زیر بار این حرف بروم. ولی شاه گفت: «متأسفم که بیشتر از این نمیتوانم درباره این موضوع صحبت کنم»… به این ترتیب پای فروغ ظفر بهترین دوست و همدم من از دربار قطع شد و بعد فهمیدم که شاه به اصرار مادر و خواهرانش مانع آمدن او به دربار شده است»
قسمتی از خاطرات ثریا به شرح خصوصیات اخلاقی شاه اختصاص دارد و از آن جمله ضمن اشاره به تضاد کاراکتر شاه با پدرش مینویسد: کاراکتر و خصوصیات اخلاقی شاه به کلی با آنچه من درباره پدرش شنیده بوم تفاوت داشت. پدر شاه به صلابت و تندخوئی شهرت داشت، ولی شاه بسیار خونسرد و ملایم و حتی میتوانم بگویم خجالتی بود.
یکی از دشواریهای او با اطرافیانش رد کردن تقاضاها و خواستهای غالباً نامشروع آنها بود و اطرافیان شاه از این نقطه ضعف او خیلی سوءاستفاده میکردند… شاه هر وقت میخواست یکی از مقامات دولتی یا درباری را از کار برکنار کند از اعلام تصمیم خود در مورد برکناری آنها احتراز مینمود و سعی میکرد این تصمیم خود را به وسیله دیگران ابلاغ نماید.
او نمیتوانست به صورت کسانی که دستور برکناری آنها را صادر مینمود نگاه کند و از ناراحتی آنها رنج میبرد.(!!) البته شاه در مورد برکناری اشخاصی مانند پدرش بطور ناگهانی و با عصبانیت تصمیم نمیگرفت و بعد از مطالعه و مشورت و بررسی تمام جوانب امر چنین تصمیمی را اتخاذ مینمود.
فصل دیگری از کتاب خاطرات ثریا تحت عنوان «از کاخ سفید تا کرملین» به شرح مسافرتهای خارجی او با شاه اختصاص دارد. جالبترین قسمت این فصل شرح جریان سفر به شوروی است که اولین مسافرت شاه به آن کشور و از نظر سیاست خارجی ایران دارای اهمیت فوقالعادهای بود. ثریا در جریان این مسافرت که در زمان حکومت خروشچف انجام شد مینویسد خروشچف در مدت اقامت ما در مسکو خیلی شیفته من شده بود و ضمن شرح خواستهای خود از شاه به من میگفت: «این چیزها را شما به شاه بگوئید، زنی به زیبائی شما هر چیزی را میتواند به دست بیاورد!».
در سال ششم زندگی زناشوئی شاه و ثریا، دیگر تقریباً قطعی به نظر میرسید که ثریا صاحب اولاد نخواهد شد. مرگ علیرضا تنها برادر تنی شاه در یک سانحه هوائی، که بعضیها آن را به توطئه و بمبگذاری تعبیر کردند، مسئله جانشینی شاه را دشوارتر ساخت.
ملکه مادر که خیلی به علیرضا علاقه داشت و با وجود او خیلی نگران مسئله جانشینی نبود، پس از مرگ علیرضا بر فشار خود به پسرش و این که باید فکری برای آینده تخت و تاج بکند افزود. از سوی دیگر بیش از پیش به انزوا گرائید و فشارهائی که از طرف خانواده، بخصوص ملکه مادر و اشرف به شاه وارد میآمد، محیط سرد و نامطمئنی در زندگی زناشوئی آنها به وجود آورد.
و در نهایت شاه از ثریا خواست تا به سن مورتیز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران باز نگشت. در روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد و طلاق او از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید.(علت های گوناگونی را دلیل طلاق ثزیا میدانند از جمله همجنس باز بودن محمدرضا شاه,متنفر بودن ثریا از اشرف و شهناز پهلوی و ملکه مادر عنوان میکنند)
شاه نیز متنی به این عنوان تهیه کرد و با ابراز کمال تأسف وتألم و با تذکر اینکه ملکه ثریا پهلوی در تمام مدت همسری شاهنشاه از هیچ گونه خدمت و عطوفت و خیرخواهی نسبت به ملت ایران خودداری نفرموده و از هر حیث شایستگی مقام شامخ خود را داشتهاند و در این مورد نیز با کمال علاقه و محبتی که فیمابین وجود دارد، آمادگی خود را برای قبول هر نوع تصمیمی که از طرف ذات شاهانه اتخاذ شود اعلام فرمودند. با اظهار نظر هیأت مشورتی، موافقت و با صرف نظر از احساسات شخصی خود در برابر مصالح عالیه مهمی تصمیم خویش را به جدایی اتخاذ فرمودند.
ثریا از آن پس با مقرری قابل توجهی که دربار ایران برای وی تعیین کرده بود، در فرانسه میزیست، همچنین لقب پرنسس به وی اعطا شد و دارای گذرنامه سلطنتی بود. او در فیلم «سه چهرهٔ یک زن» Les trois visages d’une femme در ۱۳۴۴ بازی کرد و با کارگردان ایتالیایی فیلم، فرانکو ایندووینا آشنا شد. طبق مصاحبه بیبیسی با وی بر خلاف شایعات هیچ گونه رابطه احساسی با کارگردان فیلم نداشته و تا پایان عمر همچنان عاشق شاه بوده رابطه او با محمدرضا شاه تا پایان عمر محمدرضا شاه ادامه داشته و رابط بین آن دو اردشیر زاهدی بوده. محمد رضا شاه از او به عنوان تنها عشق زندگیش در کتاب خاطراتش یاد کرده. مجله فرانسوی پاری ماچ (paris match) او را زیبا ترین زن جهان در عصر خود معرفی کرد لقب او در کشورهای اروپایی پرنسسی با چشمانی زمردین است.
ثریا اسفندیاری در ۴ آبان ۱۳۸۰ در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت. مراسم تشیع جنازهٔ وی در کلیسایی آمریکایی در پاریس برگذار شد. در این مراسم اشرف پهلوی و غلامرضا پهلوی نیز حضور داشتند. ثریا را در قبرستانی در مونیخ آلمان دفن کردند.
برادر کوچکترش بیژن (۱۳۸۰ – ۱۳۱۶) نیز یک هفته پس از فوت ثریا درگذشت. وی گفته بود: «بعد از او، من هم صحبتی ندارم.»
دادگاه شهر کلن آلمان سرانجام 13 سال پس از مرگ ثریا اسفندیاری بختیاری، ملکه پیشین ایران، در باره بخشی از ارثیه هنگفت او تصمیمگیری کرد و بر اساس حکم دادگاه وطبق وصیت نامه اش ،بخشی از اموال او را به ارزش 4میلیون و پانصد هزاریورو به چند خیریه درفرانسه رسید.
ارثیه ملکه ثریا به سه نهاد خیریه فرانسه رسيد
به گزارش شفا آنلاین به نقل ازروزنامه بن آلمان بر اساس حکم دادگاه شهر کلن آلمان حدود چهارمیلیون و نیم یورو از ارثیه ثریا اسفندیاری بختیاری به امور خیریه و سازمانهای غیرانتفاعی در کشور فرانسه رسید. این حکم دیروز صادر شد
ثریا اسفندیاری بختیاری، دومین همسر محمدرضا پهلوی، آخرين شاه ایران بود. پدرش خلیل خان اسفندیاری بختیاری و مادرش اوا کارل آلمانی بودند. زندگی ثریا که به "ملکهای با چشمان زمردین" معروف بود، به خاطر بچهدار نشـدن به جدایی کشید.
ثریا در سال ۲۰۰۱ میلادی در سن ۶۹ سالگی به علت سکته مغزی در پاریس درگذشت. از آن زمان سه سازمان غیرانتفاعی بر سر ارثیه ملکه پیشین ایران و برادرش بیژن که کمی پس از او درگذشت، به مبارزه برخاستند. دادگاه شهر کلن نیز دیروز با صدور حکمی که درباره این پرونده اعلام کرد: چهارمیلیون ونیم یورو ارثیه ملکه پیشین ایران به سه سازمان غیرانتفاعی میرسد. دادگاه شهر کلن درحالی مسئول رسیدگی به پرونده ثریا شده بود،که برادرش بیژن،نیز در این شهر زندگی میکرد. ثریا یک سال پیش از مرگ تابعیت آلمان را پذیرفته بود. او که در شهر برلین رشد یافته بود پس از مرگ در شهر مونیخ آلمان دفن شد.
ثریا اسفندیاری بختیاری در روز اول تیر ۱۳۱۱ در چهارمحال بختیاری از مادری آلمانی بنام اوا کارل متولد شد. ثریا پس از ازدواج با محمد رضا پهلوی، شاه وقت ایران به "ملکهای با چشمان زمردین" معروف شد. ملکه پیشین ایران در سال ۱۹۹۱ وصیت کرد که کلیه اموال منقول او در فرانسه پس از مرگش به حراج گذاشته شود و پول به دست آمده در اختیار سه سازمان غیرانتفاعی فرانسه قرار گیرد. بیشتر اموال و جواهرات ثریا در فرانسه بودند.
سه سازمانی که ملکه پیشین ایران در این رابطه از آنها یاد کرده صلیب سرخ، یک سازمان فرانسوی حمایت از حیوانات و یک انجمن که در ارتباط با حقوق معلولان فعالیت میکند هستند. او اما در انتها متذکر شده بود که این وصیتنامه در صورتی قانونی خواهد بود که برادرش بیژن قبل از بچهدار شدن در پی ازدواج، دنیا را وداع گوید. پس از مرگ ثریا اختلافات شدیدی بر سر ارث او درگرفت. زنانی که مدتی با برادر او زندگی مشترک داشتند و خود از ازدواجی دیگر فرزندی داشتند، این فرزندان را از نظر اسلامی فرزند بیژن خوانده و بر این نظر بودند که وصیتنامه ثریا باطل است. دادگاه شهر کلن اما در صدور حکم خود اعلام کرده است که در بررسی این مورد مشخص قوانین اسلامی حاکم نیستند و ثریا خود در وصیتنامهاش متذکر شده که قوانین دولت آلمان در ارتباط با تشخیص فرزند برادرش اجرا شود.
به این ترتیب به نظر قاضی دادگاه شهر کلن ملکه پیشین ایران قبل از مرگ مشخص کرده که قوانین اسلامی نباید در وصیتنامه دخیل باشند و چون برادر ثریا اسفندیاری بختیاری هیچگاه به طور رسمی ازدواج نکرده، بنابراین نمیتواند فرزندی که ثمرهی ازدواج باشد داشته باشد. به همین علت دادگاه شهر کلن وصیتنامه ثریا اسفندیاری بختیاری را معتبر دانسته و بر این نظر است که باید پول او را به سه موسسه غیرانتفاعی تحویل داد. به حکم دادگاه شهر کلن میتوان به دادگاه تجدیدنظر اعتراض کرد و این دادگاه در چنین شرایطی بررسی مجدد پرونده را به عهده خواهد گرفت.
حسین پژمان بختیاری (متولد ۱۲۷۹تهران متوفی۱۳۵۳تهران) شاعر و تصنیفسرای ایرانی عصر قاجار و دورهٔ پهلوی بود.
قوم لُر از دیر باز خاستگاه مشاهیر و نام آورانی بوده است که نقشهای بی بدیلی را در تاریخ ایران زمین ایفا کرده اند.در طول تاریخ زنان لُر نیز دوشادوش مردان به فعالیتهای اجتماعی ، سیاسی پرداخته و از خود ذکاوت،رشادت و دلاوری های زیادی به یادگار گذاشته اند و در جای جای تاریخ همه را به تحسین وا داشته و نام خود و قوم لُر را تا ابد بر تارک تاریخ ایران حک کرده اند.یوتاب خواهر آریو برزن سردار لر تبار هخامنشی _ دولت خاتون اتابکان لر _ مریم بیگم مادر کریم خان زند ، سردار بی بی مریم بختیاری ، قدم خیر شیر زن لرستانی و .... ازجمله این زنان نام آور لُرتبار بودن ...
این فرتور یکی از پرشماران ادله اتحاد خانواده لربختیاری است ...
1–حاج ابراهیم خان ضرغام السلطنه فرزند رضاقلی خان ایل بیگی که فرمانده سواران پارکابی مظفرالدین شاه قاجار بود .
2– رضاقلی خان ایل بیگی کل بختیاری
3– اسفندیار خان صمصام السلطنه (سردار اسعد اول) پدر بزرگ ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا شاه پهلوی
4– حاجی علیقلی خان سردار اسعد دوم نویسنده تاریخ بختیاری
5– کودک خردسال امان الله خان سردار حشمت فرزند رضاقلی خان ایل بیگی
6– امان الله خان بابادی عالی انور (پدر آ رضی بابادی)
7– اصلان خان بابادی عکاشه
8– آفرهاد قاضی فرزند آعلینقلی از طایفه نصیر
9– حاجی جواد راکی فرزند حاج عباسقلی راکی
10– حاجی قباد راکی فرزند حاج عباسقلی راکی
11– آمهدیقلی اسیوند حاکم داران – بروجرد در سن 24 سالگی
12– حاجی نصرالله احمدخسروی زراسوند
13– آمیرزاقلی اشرف زاده کلانتر طایفه نصیر و فرمانده قشون بختیاری حاکم مازندران در دوران مشروطه
14– آجواد فرهادی معروف به جواد خان حاکم گیلان در زمان مشروطه و فاتح جنگ کهگیلویه از طایفه نصیر
15–شناخته نشده؟
16-آسبزعلی مدملیل کلانتر طایفه مدملیل
17– آفتح الله مش مرداسی بزرگ طایفه (مشهدی مرداسی بهداروند)
18- سهراب خان بهداروند ( پدر حاجت خان بهداروند داماد سردار جنگ)
19– رحیم خان ارشد بهداروند (؟)
20– عجم خان بهداروند
موزیک ویدیوی کینه که همراه با خانم فروزنده خونده:
موزیک ویدیوی خیلی هم خو
دانلود موزیک ویدیوی خیلی هم خو
موزیک ویدیوی باشه برو
موزیک ویدیوی نیجوری
موزیک ویدیوی سیچه
موزیک ویدیوی بخت مو پخش شده از aaamusic
خواننده ای بختیاری که آینده ای روشنی خواهد داشت
ترانه هاش به سبک رپ هست و اکثرا با زبان بختیاری میخونه
امیدواریم هر روز موفق تر از دیروز باشه
در پایین آهنگهاش رو گذاشتم که دانلود کنید
٣٣١٨٠٣ سرای کهن کورش و البرز اسدپور
٣٣١٨٠٤ شاهنامه کورش و البرز اسدپور
٣٣١٥٨٠ آواز دشتی با نی کوروش اسدپور
٣٣١٧٥٤ آواز کمانچه کوروش اسدپور
٣٣١٧٥٥ بهار گل کوروش اسدپور
٣٣١٧٥٧ فصل بهاربی کلام کوروش اسدپور
٣٣١٧٥٨ غم مادر کوروش اسدپور
٣٣١٧٥٩ نایی گل کوروش اسدپور
٣٣١٧٦٠ تصنیف کر بختیاری کوروش اسدپور
٣٣١٧٦١ تصنیف مادر کوروش اسدپور
٣٣١٧٦٢ تی بره کوروش اسدپور
٣٣١٧٦٣ تی بره بی کلام کوروش اسدپور
در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در گتوند شوشتر در شمال استان خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در گتوند ادامه داد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
قیصر امینپور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گزار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفتهنامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر میگرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امینپور در سال ۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد.
آثار وي :
طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)
منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)
مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)
بیبال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰)
به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵)
مجموعه شعر آینههای ناگهان (۱۳۷۲)
گزینه اشعار (۱۳۷۸، مروارید)
مجموعه شعر گلها همـه آفتابگرداناند (۱۳۸۰، مروارید) و
دستور زبان عشق (۱۳۸۶، مروارید) اشاره کرد.
«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارشها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید.
وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماریهای مختلف رنج میبرد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سهشنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.
پس از مرگ وی میدان شهرداری منطقه 2 واقع در سعادت آباد به نام قیصر امین پور نامگذاری شد.
اگر میخواهید درباره ی قیصر امین پور بیشتربدانید به ادامه مطلب مراجعه کنید
سردار بی بی مریم بختیاری زنی با آرمان های بزرگ برای ایران |
بی بی مریم بختیاری دختر حسینقلی خان ایلخانی، خواهر علیقلی خان سردار اسعد و همسر ضرغام السلطنه بختیاری از زنان مبارز عصر مشروطیت است.
اطلاعات کامل درباره ی بی بی مریم بختیاری در (ادامه مطلب)
شیر سنگی نماد شجاعت بختیاری ها است و آن را بر سر قبر کسانی میگذارند که شجاعت خود را نشان دهند یا جان خود را فدا کنند و بر سر قبر بزرگان ایل نیز گذاشته می شود.
مرحوم استاد بهمن علا الدین (مسعود بختیاری) اسطوره ی آواز بختیاری
اگر میخواهید درباره ی استاد بیشتر بدانید به ادامه مطلب بروید
کورش اسدپور خواننده ی محبوب بختیاری متولد شهرستان زیبای لردگان
اگر میخواهید درباره ی کورش اسدپور بیشتر بدانید به ادامه ی مطلب بروید
دکتر ابوالقاسم خان بختیار
اولین ایرانی که در امریکا پزشکی خواند یک بختیاری بود !
جناب آقای دکتر محمد حسین عزیزی متخصص و جراح گوش ، گلو
و بینی و پژوهشگر موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران در صفحه
پزشکی شماره ۵۹۶ روزنامه شرق به معرفی کتابی در زمینه
تاریخ پزشکی ایران پرداخته که در آن یادی شده از مرحوم
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین ایرانی که در امریکا درس
پزشکی خواند و عمر خود را در خدمت به علم گذاشت.
سردار ظفر بختیاری(سردار اسعد)
خسروخان سردار ظفر بختیاری، فرزند حسینقلی خان ایلخانی بختیاری و برادر علیقلی خان (سردار اسعد معروف) از امرای معروف ایل بزرگ بختیاری است که به مدد تحصیل زبان فارسی و آشنایی با زبان فرانسه و چندین سفر به اروپا، دستی در خاطره نویسی و خاطره نگاری داشته
است. سردار ظفر در ماه صفر سال 1330 ه. ق بعد از بازگشت از جنگ با سالار الدوله، به حکومت اصفهان منصوب شد؛ حکومتی که ده ماه بیشتر نپایید و در ذیحجه همان سال به پایان رسید. پس از این حکومت، سردار ظفر راهی تهران شد و در ماه صفر سال 1331 ه. ق به قصد
معالجه کلیه، رهسپار فرنگ گردید. «شریف همایون» منشی سردار ظفر، خاطرات این سفر را به نقل از سردار به رشته تحریر کشیده است. خاطراتی که به لحاظ زمانی، شیوه نگارش و نیز کیفیت ثبت رخدادها، قابل توجه و درخور تامل است.